هانیه وهابی - برای گلی روز یکشنبه ۸ آذر میتوانست روز مهمی باشد، اما همهچیز به سادگی به هممیریزد.
مادر پدر را در فرودگاه در حالی میبیند که راهی جز ترک او ندارد. آنها پدر را ترک میکنند و به منزل پدرجون که مبتلا به بیماری آلزایمر است میروند. گلی معتقد است درباره پدر زود قضاوت شده است و آنان بهزودی کنار هم جمع خواهند شد.
اما ملاقات با پدر بر همه خیالهای او خط بطلان میکشد. رفتار و گفتار پدر او را آشفته و پریشان میکند. سرگردان و بیهدف زیر باران در خیابان پرسه میزند و سرانجام از یک پل سر درمیآورد.
موتورسواری از هوای بارانی و خلوتی پل استفاده و به او حمله میکند تا کیفش را برباید. گلی روی زمین میافتد و آسیب میبیند. در همان لحظه، دریا از پنجره اتاقش با یک دوربین چشمی شاهد این ماجرا بر روی پل است.
دریا دختر جوانی در سال آخر دبیرستان است و شعر و نجوم را دوست دارد. چون میداند در دانشگاههای ایران در مقطع کارشناسی رشته نجوم وجود ندارد، تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیل به خارج از ایران برود.
روابط بین مادر و دختر تیره میشود و پدر و برادرش، فراز، هم قادر نیستند میانجیگری کنند. دریا به کمک راننده جوانی، گلی را به بیمارستان میرساند و از او پرستاری میکند و دوستی بین آنان برقرار میشود و زندگی آنان به هم پیوند میخورد، به طوری که در مدت ۲۴ ساعت، انگار عمری با هم دوست بودهاند.
پیش از بستن چمدان | نویسنده: مینو کریمزاده | ناشر: کانون پرورش فکری | کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۰